نیمه شب صدایی را میشنیدم. میفهمیدم وعده ملاقات دارد. بستر خواب را رها میكردم و آهسته بیرون میرفت و وضو میساخت و با حالتی عجیب به نماز میایستاد و برای اینكه دیگران نفهمند نشسته نماز میخواند و در تاریك كه كسی او را نمیبیند.
وقتی "شهید علی كاظم امكانی یگانه" راز و نیاز را تمام میكرد، به بالین من میآمد و من را صدا میكرد و میگفت: برادر عزیز بلند شو و نمازی بخوان من كه حال ندارم، برای منهم دعا و طلب مغفرت نما!
منبع : ستاد اقامه نماز
بازنشر : گنجینه های نماز